در این مطلب می خوانیم:
چطور به بچهها آزادی بدهیم که نظم و ترتیب را یاد بگیرند ؟
دادن آزادی به کودکان در عین آموزش نظم و ترتیب ، یک تعادل حساس است که نیاز به راهکارهای عملی و صبر دارد.
به نظر شما چه مقدار میتوان به فرزندان آزادی داد؟
و یا چقدر میتوان فرزندان را محدود کرد ؟چه بازیهایی میشود با کودک انجام داد؟
گاهی اوقات افراد نمیدانند که آیا یک فرزند کافی است یا باید فرزند دیگری بیاورند!؟
این افراد پیش خودشان میاندیشند که ممکن است تک فرزندشان احساس تنهایی بکند…
یا افرادی که میخواهند جدا شوند پیش خودشان می گویند: اگر الان جدا شوم آیا این از خودخواهی من است؟
یا زندگی بچه خراب میشود یا نه؟
پس برای دانستن جواب این سوال ها باید از اول و قبل از به دنیا آمدن بچه شروع کنیم.
در اول باید بدانیم طبق یک قرار داد روحی قبل از اینکه به دنیا بیاییم با راهنماها تمام کلاسها و درسهای این دوره را انتخاب میکنیم و آن زمان ما حق انتخاب داریم که این دوره چه کلاس و درسهایی را باید پاس کنیم و کار راهنماها این است که شما را راهنمایی میکنند.
به عنوان مثال شما میخواهید نقش یک فرد ثروتمند را بر عهده بگیرید و راهنماها به شما میگویند قبلاً آن را انتخاب کردهاید و الان میتوانی فقر را تجربه کنی…
یا حس خود کم بینی یا حس دوست نداشتن خود را تجربه کنیم… آن گاه راهنما به شما یادآوری میکند که
اگر بخواهی فرضأ ارزش به خود و دوست داشتن خودت را تجربه کنی در این سناریو مسئله تجاوز یا سرطان پیش میآید و شما قبول میکنید که بله من میخواهم بخشش را تجربه کنم…
پس شما با همکاری راهنماهایتان کلاسهای خود را انتخاب میکنید و آن موقع گروه روحی شما انتخاب میشود که مثلا این پدر حس خود کم بینی را میتواند در شما به وجود آورد و شخصیت پدر شما سرسخت انتخاب میشود که همیشه در کارهای شما ایراد میبیند و هیچگاه شما برای این پدر کافی نیستید…
یا از طرف شخصی تجاوز را تجربه میکنی که با بالا و پایین کردن این قضیه بخشش را یاد بگیری و بتوانی ببخشی…
یا مسئله فقر که شما مرتباً در خانه میشنوید که: “ندارم از کجا بیاورم؟ همه سعی خودم را میکنم…”
بعد شما مرتباً با پول مشکل دارید تا آن قدرت و توانایی روی پای خودتان ایستادن را بدست آوردید و بتوانید کار کنید و پول خودتان را در آورید.
پس تمام این برنامهها برای تعیین گروه روحی ما است .بهترین کسی که نقش پدر را برای پاس کردن این درسها برای شما به وجود آورد یا نقش مادر که در این لحظه با گوش کردن ، توجه کافی را به شما بدهد…
همه این افراد میآیند کنار هم قرار میگیرند.
قسمت بعدی زمانی است که بچهای متولد میشود که با سیستم جی پی اس درونی متولد میشود و آن آگاهی کامل را دارد .
مثلاً بچه هر وقت گرسنه میشود شروع به گریه میکند آن حس ششم اش است که به او کمک میکند که با گریه و سر و صدا دیگران را متوجه گرسنگی اش کند که به او رسیدگی کنند.
در عین حال در سنین اولیه، بچهها زندگیهای قبلی خود را به یاد میآورند و میتوانند موجودات دیگر یا روح پدر یا مادربزرگ فوت شده شان را ببینند یا متوجه میشوند فرضأ سگ شما عمه این بچه در زندگی قبلیش بوده و یک گرایش و عشق عجیبی بین این دو برقرار میشود.
چیزهایی که ما انسانها نمیتوانیم ببینیم چون از حس ششم مان و آن جی پی اس درونی قطع شده ایم ، اما بچهها هنوز به آن متصل هستند.
اگر میخواهیم پدر یا مادر خوبی باشیم بهترین کاری که میتوانیم بکنیم این است که تا جایی که میتوانیم به بچهها نه نگوییم و اجازه دهیم خودشان مسائل را تجربه کنند.
مثلا هر چقدر شما با پازل آنها را سرگرم کنید که کاملش کند اگر شما صبر و حوصله نداشته باشید و بلافاصله به کودک بگویید این تکه را این قسمت بگذار یا خودتان انجام دهید به صورت غیر مستقیم پیامی که به بچه میدهید این است که من در تو این توانایی و آگاهی را نمیبینم که خودت بتوانی به تنهایی این پازل را کامل کنی.
در صورتی که اگر شما اجازه دهید که هر چند ساعت زمان لازم است بگذارد و خودش آن قطعه را کامل کند خیلی به بچه کمک میکنید و متوجه باشید هدف اصلی سریع درست کردن پازل نیست بلکه مسئله اصلی آن فضا یا باور و اعتقادی است که به بچه میدهید که یعنی من میدانم تو خودت میتوانی این را انجام دهی و زمانش مهم نیست که چقدر طول بکشد و آن صبر و حوصله را به بچه یاد میدهید.
یا زمانی که بچه میگوید؛ مامان من نمیدانم این را چگونه کامل کنم شما باید او را آرام کنید و بگویید عزیزم مطمئنم اگر وقتت را بگذاری میتوانی…
شنیدن اینکه مرتباً خودت میدانی و خودت میتوانی خیلی در اینجا برای کودک اهمیت دارد.
قسمت بعدی این است که بچهها که از دو سالگی خودشان را پیدا میکنند مرتباً میخواهند همه چیز را تست کنند ببینند که چقدر میتوانند رئیس باشند و خودشان تصمیم بگیرند به همین خاطر روش درست این است که لوازم و وسایل شکستنی و خطرناک را جمع کنید که تا جایی که می شود در حداقل امکان به کودک نه نگویید.
باید توجه داشته باشید که هر وقت به کودک میگویید دست نزن!
این خطرناک است!
از پله بالا نرو میافتی!
تنها کاری که شما میکنید این است که آن ترس و وحشت را در بچهها به وجود میآورید.
در دورانی که میخواهید بچه چیزی را یاد بگیرد تا جایی که امکان دارد اجازه انتخاب به او بدهید.
مثلا شما سه تا اسباب بازی را جلوی کودک میگذارید و اجازه میدهید او کدام را میخواهد انتخاب کند و بازی کند.
آن اعتماد به نفس آن حس را در کودک به وجود میآورد که من انتخاب کردم و من میتوانم انتخاب کنم.
در قسمت لباس پوشیدن مثلاً موقعی که به مهمانی میخواهید بروید سه چهار دست لباس را جلوی کودک بگذارید و به او بگویید کدام یکی از اینها را امروز دوست داری بپوشی؟
ولی اگر آن بچه با لباس خانه میخواهد بیرون برود این مسئله آنقدر مهم نیست که با او مخالفت کنید چون بچه لباس خانه را دوست دارد و میخواهد در آن لباس در امنیت باشد پس اجازه دهید او خودش بخواهد انتخاب کند و وسواس در اینکه دیگران چه میگویند را نداشته باشید.
یکی از مواردی که در بزرگسالی روی ما اثر میگذارد این است که ما در خانه آن احساس امنیت را نداشتیم و وقتی مرتباً جر و بحث و دعوا میکنید ناامنی را برای بچهها به وجود میآورد.
زمانی که میخواهید با بچهها بازی کنید مهم این است که چه بازیهایی میتوانید انجام دهید؟
چون در بچگی به ما اجازه داده نمیشود که ما بچگی کنیم. چون مرتباً میشنویم که این کار را نکن، این کار زشت است، این برای سن تو خوب نیست، این درست نیست…
و اشتباه والدین اینجاست که قبل از اینکه اجازه دهند کودکان بچگی کنند میخواهند او را زود رشد دهند و با چیزهایی که درست نیست مانند این صحیح نیست این به سن تو نمیخورد این زشت است آنها را اشتباهشان میکنیم که تو نمیدانی، تو نمیفهمی بچه باش.
پس هرچه ما آگاهتر باشیم یاد میگیریم که بچهتر باشیم ، یعنی وقتی شما با بچه میخواهید بازی کنید آیا به خودتان اجازه میدهید شما هم بچگی را که خودتان نکردید بکنید؟
بچهتر باشید و بازی کنید چون الان چیزی که بچه میخواهد همبازی است،
آن بچه معلم نمی خواهد.
مثلاً اگر کودک را روی تاب میگذارید خودتان هم در تاب کناری مینشینید؟
آن زمان شما هم به خودتان اجازه میدهید که بازی کنید و صد درصدتان در آن بازی حضور داشته باشد؟
و اگر مسابقهای میدهید سعی نکنید که مسابقه را ببرید، بلکه اجازه دهید کودک بازی را ببرد تا اعتماد به نفسش بیشتر شود، یا وقتی که اشتباه میکنید خیلی راحت بگویید من اشتباه کردم و به بچهها یاد میدهید که در اشتباه کردن او مشکلی نیست، در واقع مجاز است که ما اشتباه بکنیم چون با اشتباهات است که ما یاد میگیریم.
یا زمانی که آنها بازی را میبرند و شما میبازید بگویید چه جالب تو بردی آفرین به تو حالا یک بار دیگر بازی کنیم ببینیم نتیجه این دفعه چه میشود ، نه اینکه بگویید من تو را شکست میدهم!
مراقب کلمات مان باشیم
و تا جایی که ممکن است کلمه شکست خوردن را استفاده نکنیم و مابین برنده شدن و باختن را خیلی فاصله نیندازیم تا کودک متوجه شود مسئله مهم آن زمان بازی بوده که به ما خوش گذشته و لذت بردیم ولی نتیجه اش که چه کسی برنده و بازنده شود مهم نیست.
حالا چه بازیهایی کمک میکند که من از ذهنم و فکرم بیشتر استفاده کنم؟
بازی های مثل پازل، شطرنج، تخته، مسابقه بیست سوالی یا پانتومیم اجرا کردن عالی هستند.
هر چقدر که شما بازیهای مختلف را انجام دهید به بیشتر فعال شدن ذهن کودک کمک میکنید.
چون هر چقدر که ما بیشتر یاد بگیریم سلولهای مغزی ما بیشتر میشوند و بسیار عالی است که بچهها از کودکی دو زبان دیگر را یاد بگیرند چون بچهها توانایی بالایی دارند و راحت یاد میگیرند و این به ما نشان میدهد وقتی ما بزرگسال میشویم زبان دوم و سوم را یاد گرفتن برای ما سختتر میشود. پس یادگیری زبان مهم است.
ساز موسیقی فوق العاده مهم است. چون نتهای سازها بخش دیگر سلولهای مغزی ما را فعال میکنند.
رقص، تئاتر، نقاشی مهم هستند.
هنر کمک میکند موقعی که مغز را به دو نیمکره چپ و راست تقسیم میکنیم یک طرف آن با هنر و خلاقیت کار میکند و طرف دیگر حساب و ریاضیات کار میکند و وقتی هنر را یاد میگیریم باعث میشود هر دو نیمکره فعال شود و فراگیری مان بیشتر میشود ، پس والدینی که میگویند بچهها فقط باید درس بخوانند و الان موقع کار دیگری نیست در واقع اشتباه میکنند.
هر چقدر هنرها و کارهای بیشتری یاد بگیرند بچهها تند و تیزتر میشوند.
مهمترین قسمت این است که از بچگی به بچهها نظم و ترتیب و دیسیپلین داشتن را یاد بدهید.
به جای اینکه مدام بگویید بچه نریز،
بچه ریخت و پاش نکن ، نظم و ترتیب را به آنها یاد بدهید که هر چیزی را برمیدارد سر جایش بگذارد و هر چیزی را میریزد خودش پاک کند ، اگر آب پرتقال ریخت به او بگویید باید تمیزش کند و حوله را دستش بدهید که خودش تمیز کند این به بچهها مسئولیت پذیری را یاد میدهد که کمک می کند در همه زمینهها تواناییهای بیشتری کسب کنند ، در عین حال نظم و ترتیب را یاد میگیرند.
بهتر است از اول قانون را بگویید. مثلاً اگر بچه میخواهد نقاشی کند بداند که میتواند تمام وسایل نقاشی را بردارد و کارش را انجام دهد اما زمانی که نقاشی اش تمام شد همه وسایل را باید نظم دهد و سر جایش بگذارد. در واقع دیسیپلین و نظم و انضباط را اتوماتیک یاد می گیرد
حواستان باشد اگر خودتان اتاق اش را مرتب کنید بیمسئولیتی را به بچهها یاد دادهاید حتی اگر که بگذارید اتاقشان ریخت و پاش باقی بماند باز هم همان بینظمی را به آنها یاد دادهاید در عین حال حواستان باشد کنترل گر نباشید که اگر تمیز کردن و جمع کردن وسایل کودکان زمان زیادی
میبرد خودتان انجام دهید . شما باید به او یاد بدهید که هر چقدر هم زمان طول بکشد مهم نیست اما خودش باید نظم و ترتیب داشته باشد.
اگر کودک لج بازی کرد که الان خسته هستم و حال ندارم اسباب بازی یا اتاق را مرتب کنم فردا که خواست شروع به بازی کند همان ابتدا به او یادآوری کنید که عزیزم بازی که تمام شود خودت باید همه وسایل ات را جمع کنی و خودت سر جایشان قرار دهی.
اوایل ممکن است کمی مشکل باشد چون کودکان به شدت بازی را بلد هستند و غر میزنند در واقع کودک باید یاد بگیرد با یک اسباب بازی بازی کند و وقتی بازی اش تمام شد آن اسباب بازی را جمع کند و سر جایش بگذارد و بعد مثلاً پازل را بیاورد و تکهها را کنار هم کامل کند.
چرا این مسئله مهم است به خاطر اینکه بعداً ما در بزرگسالی میخواهیم کارهای مختلف را شروع کنیم اما کارها را تیکه تیکه ول میکنیم چون سیستم مغزی ما نظم و ترتیب را یاد نگرفته است.
سوالی که بیشتر مطرح میشود که الان چه بازی مناسب است که با فرزندم انجام دهم؟
در جواب باید پرسید آیا این شخص که این سوال را میپرسد آن زمانی که با کودک بازی میکند آیا خودش صد در صد با آن انرژی آنجا نشسته است یا که آن شخص فکر میکند که وای این بچه زیادی شلوغ میکند ، سر و صدا میکند و من الان مجبورم یکی دو ساعت اینجا بنشینم تا این بچه بازی اش را انجام دهد…
این قسمت خیلی اهمیت دارد چون بچهها فوق العاده آگاه هستند.
آنها متوجه میشوند که شما چه موقع صد در صد آنجا حضور دارید یا چه موقعی شما بدن فیزیکیتان آنجا هست ولی کاملاً فکر ی ذهنی ، احساسی و روحی آنجا حضور ندارید.
پس اینکه چه بازی با بچهها انجام دهیم
مهم نیست بلکه آن حضور صد در صد من از نظر روحی آن بچه را پر و راضی میکند.
حس اینکه مادر من واقعاً الان با روح و احساس اش اینجا با من است.
و بازیها هرچه تنوع بیشتری داشته باشند خلاقیت بیشتری به کودک میدهد.
در آخر چند روش برای دستیابی به این هدف را مرور می کنیم :
۱. قوانین ساده و شفاف تعیین کنید
کودکان باید بدانند که آزادی آنها در چارچوب قوانین مشخصی قرار دارد. قوانین را بهصورت کوتاه، روشن و متناسب با سن آنها بیان کنید. مثلاً:
• “بعد از بازی، اسباببازیهایت را جمع کن.”
• “قبل از خواب، لباسهایت را در جای مخصوص بگذار.”
۲. به جای تحمیل، انتخاب بدهید
وقتی کودک احساس کند که در تصمیمگیریها دخیل است، انگیزه بیشتری برای رعایت نظم خواهد داشت. مثلاً:
• “میخواهی اول تختت را مرتب کنی یا اسباببازیهایت را جمع کنی؟”
• “میخواهی ظرف غذایت را خودت در سینک بگذاری یا من کمکت کنم؟”
۳. از پیامدهای طبیعی استفاده کنید
به جای تنبیه، پیامدهای طبیعی کارهایشان را نشان دهید. مثلاً اگر کودک لباسهایش را جمع نکند، ممکن است روز بعد لباس موردعلاقهاش برای پوشیدن تمیز نباشد. این باعث میشود که خودشان اهمیت نظم را درک کنند.
۴. الگوی خوبی باشید
کودکان از رفتار والدین تقلید میکنند. اگر خودتان نظم و ترتیب را رعایت کنید (مثل مرتب کردن وسایل شخصی)، کودکان هم از شما یاد میگیرند.
۵. زمانبندی و برنامهریزی را آموزش دهید
برای انجام کارهای منظم، زمان مشخصی در نظر بگیرید. مثلاً تعیین کنید که هر روز ۱۰ دقیقه قبل از خواب اتاقشان را مرتب کنند.
۶. نظم را با بازی و سرگرمی همراه کنید
کودکان با بازی بهتر یاد میگیرند. مثلاً میتوانید با او مسابقه دهید که چه کسی زودتر اتاق را مرتب میکند یا هنگام جمعکردن وسایل، یک آهنگ موردعلاقهاش را پخش کنید.
۷. تشویق و تحسین فراموش نشود
وقتی کودک کار درستی انجام داد، او را تحسین کنید. این تشویق میتواند کلامی باشد (“آفرین! امروز خیلی خوب وسایلت را جمع کردی.”) یا یک پاداش کوچک مثل اجازه دادن برای انتخاب داستان شب.
با این روشها، کودکان یاد میگیرند که آزادی همراه با مسئولیت است و نظم و ترتیب نه یک اجبار، بلکه یک مهارت ارزشمند در زندگی است.
برای اینکه والدین آگاهی باشیم و فرزندان آگاهی را تربیت کنیم.
یاد بگیریم رابطه عمیق با فرزند خود داشته باشیم..
– فضای انرژی و بند اتری خود را از مادر جدا کنیم؟
– با فرزندی که افسردگی دارد و افکار خودکشی، چطور برخورد کنیم
و متوجه شویم وقتی زخمها و تراماهای کودکی شفا پیدا نکردند امروز چه تاثیری روی زندگی ما خواهند داشت
-بهترین منبع اطلاعات برای ما کجاست؟
و چگونه آگاه شویم هر چیزی که در بیرون میبینید تصویری از شماست…
– حتی تکنیک کوانتوم جامپ و پرش به جهانهای موازی، ارتباط با کودک درون و وصل شدن به جهان هستی را یادبگیرید، وبینار کودک و والدین، شمن سودگورو راهنما و کوچ شما خواهد بود.
مطالبی که شاید بپسندید:
دوره های پیشنهادی:
جهت شرکت در دوره های آنلاین روی لینک زیر کلیک کنید
نظر (2)
زری
عالی ممنونم از سودگوری عزیز م که برای ماوقت میزارید
Sudi Burnett
سپاس از حضور پر مهر شما زری جان ❤